ما قرار است در این وبلاگ در خصوص توسعه پایدار حرف بزنیم و بعضا موانع توسعه پایدار را مورد نقد و بررسی کارشناسی قرار دهیم به همین دلیل باب یک بحث کاملا منطقی را باز می کنیم و انتظار داریم کاربران محترم در این خصوص نظرات خود را ارسال نمایند
در حوزه نظریات اجتماعی معمولا دو طیف از دیدگاه ها مشاهده می شود . اگر جامعه را به یک هرم تشبیه کنیم عده ای اعتقاد دارند که ابتدا باید راس هرم اصلاح شود تا بتواند این اصلاح را به دیگر بخش های هرم تعمیم دهد .
دسته دیگر افرادی هستند که اعقاد دارند اصلاح باید از کف هرم شروع شود تا به بالا ترین سطح هرم برسد .
برای روشن شدن این مطلب لازم است شاهد مثالی از تاریخ ذکرکنیم . بر اساس باور ما شیعیان حضرت علی (ع) انسان کاملی است که هر عیب و نقصی مبرا است . ایشان نزدیک به 5 سال حکومت جهان اسلام را با یک تاخیر 25 ساله به دست گرفت . اینکه چه اتفاقی افتاد که مردم در آن 25 سال به جای امام معصوم به دنبال غیر معصوم رفتند بماند برای بعد ولی اینکه حضرت نتوانست در این مدت 5 سال مشکلات جهان اسلام را حل و فصل کند و در نهایت حکومت از دست بنی هاشم به دست بنی امیه افتاد نکته ای است که ما در این بحث به آن نیاز داریم .
کوچکترین واحد اجتماعی خانواده است و از جمع شدن چند خانواده یک عشیره یا قبیله ایجاد و از چند قبیله و عشیره یک روستا ایجاد می گردد . روستا ها وقتی توسعه پیدا می کنند تبدیل به شهر می شوند و از مجموع چندین شهر یک دولت شهر یا همان کشور شکل می گیرد .
تجربه های تاریخی متعدد به ما نشان داده است که حتی اگر در راس هرم یک جامعه انسانی فردی معصوم هم قرار بگیرد اگر مردم با او همکاری نکنند آن جامعه راه رشد و تعالی را طی نخواهد کرد چه برسد به اینکه غیر معصوم با هزار عیب و نقص اداره جامعه را به عهده داشته باشد .
با این پیش فرض نتیجه می گیریم که شهر خوب را شهروند خوب می سازد نه ....................
و شهر خوب ساختنی است نه یافتنی
شهر خوب با معجزه و یک شبه ساخته نمی شود ، این یک سنت الهی است که سرنوشت هر قوم به دست خودشان رقم می خورد .
در ادامه به نظر اندیشمند و مصلح بزرگ مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی که در کتاب ، العروه الوثقی، الآثارالکامله، ج 1، صفحه 213، دارالشروق، الدولیه ـ قاهره. آمده است در خصوص سنت های اجتماعی خداوند توجه فرمایید .
((خداوند، بارها و بارها، در خلال آیات محکم قرآن، ارشاد و راهنمایی کرده است که: ملت ها، هرگز از عرش عزت و کرامت، سقوط نمی کنند هستی و شخصیت خود را از دست نمی دهند، مگر اینکه از سنت های الهی که بر اساس حکمت، تنظیم شده اند، سرپیچی نمایند:
خداوند، هیچ جامعه ای و قومی را از اوج عزّت و قدرت و از موضع رفاه و امنیت و
سکونت و آرامش، پایین نمی آورد و وضع آنان را تغییر نمی دهد، مگر اینکه آن جامعه،
نور عقل و حکمت، درستی اندیشه و راستی رأی و عبرت گیری از سرگذشت گذشتگان را از
دست بدهد و خود را محروم سازد و از تاریخ درس نیاموزد و تاریخ سرنوشت ملت هایی را
که از صراط مستقیم خداوند انحراف یافته اند، نخواند و نداند و درباره عاقبت سرنوشت
و ناباوری آنان، نیاندیشد.
درواقع این سقوط و انحطاط، به این جهت بوده است که آنها از سنت عدالت و راست
کرداری، عدول کرده و راه بصیرت و حکمت را به روی خود بستند. آنان، استقامت در
اندیشه و رأی را از دست داده، راستی گفتار، صفای دل ها، دوری از شهوات و هوس ها را
از دست دادند.
از حق و حقیقت، حمایت و دفاع نکردند و به نصرت و یاری مظلومان نشتافتند، عدل را کوبیدند و همت و اراده خود را برای پاسداری کلمه حق و عدل، بسیج نساختند. دنبال هواهای باطل رفتند و به خاطر لذت های زودگذر و شهوات فانی، همه راستی ها را منکر شدند و آنچنان به منکرات و پستی های بزرگ پرداختند که انسان از شنیدن آنها وحشت زده شد. حق کشی کردند، سوزاندند و پایمال کردند که آدمی از تصور آن بر خود می لرزد. اراده آنان سست شد و برای حفظ سنت های عدل و قسط، ذرّه ای غیرت نداشتند، حیات در راه باطل را بر مرگ در راه پیروزی حق، ترجیح دادند. اینست که خداوند کیفر کارهای آنان را داد. عزتشان را از دستشان گرفت و آنان را در معرض عبرت تاریخ قرار داد.))